خیلی از ما رسانهها رو میشناسیم، میبینیم و به کارکردهاشون علاقهمندیم. خیلیامون به دلیل رشد رسانهها به سمت شناختن رسانهها سوق پیدا کردیم و حتی خیلیای دیگهمون دنبال این هستیم که یک رسانه شخصی برای خودمون داشته باشیم. با این وجود شاید براتون پیش اومده که تا حالا با خودتون فکر کرده باشید بهعنوان نمونه منِ روزنامهنگار اگر یک رسانه رو راهاندازی کنم چجوری ازش پول درارم؛ تو همین ایران خودمون که کلی روزنامه وجود داره چجوری میشه مردم روزنامه من رو بخونن؛ چیکار کنم که شناخته بشم و بتونم با بقیه روزنامهها رقابت کنم و خیلی سؤالهای مشابه دیگه. پاسخ این سؤالها رو در مدیریت رسانه میشه پیدا کرد.
مدیریت رسانه علم مدیریت یک سازمان رسانهای محسوب میشه که به شما میگه چطوری تو بازار پر طمطراق رسانه میتونی رقابت کنی، چجوری میتونی خودت رو برند کنی، چجوری میتونی از سازمان رسانهای خودت پول دراری، چه مدلهای درآمدی میتونی برای سازمان رسانهایت داشته باشی و غیره. دقیقاً نقطه تمایز مدیریت رسانه با ارتباطات هم همینه. ما تو دروس ارتباطات اگر نگم هیچ وقت توجه نمیکنیم اما خیلی کم به این موضوعات توجه میکنیم ولی در مدیریت رسانه کل توجه ما روی همین موضوعاته. در ارتباطات به شدت به خروجی و محتوای رسانه توجه میشه در حالی که در مدیریت رسانه به زنجیره ارزش محصول رسانهای توجه میکنیم. به بیان دیگه فرض کنید ما در مدیریت یک روزنامه صرفاً به این فکر نمیکنیم که محتوا چجوری باشه بلکه به این فکر میکنیم که خب کارمندامون چجوری انگیزه پیدا میکنن که محتوای خوب تولید کنن، محتوای خوبی که تولید میشه رو در چه قالبی و چجوری به دست مخاطب برسونیم، بخاطر اینکه این محتوا رو مخاطب بخونه ازش پول بگیریم یا نه رایگان و در قبال توجهش محتوا رو بش بدیم، چجوری بتونیم تبلیغات بگیریم که هزینه حقوق کارمندا و خبرنگارامون در بیاد و غیره.
بهطور خلاصه ما مدیریت رسانه میخونیم چون میخوایم یک سازمان رسانهای رو در محیط رقابتی رسانهها رشد بدیم، ازش پول در بیاریم و ایضاً محتوای خیلی خوبی رو به مخاطبانمون برسونیم. ما از مفاهیم ارتباطات در مدیریت رسانه بهره میبریم ولی نیاز اصلی ما دونستن بنیانهای کسبوکار، مدیریت، استراتژی و غیره است.